پایش قلب نوزاد با استفاده از الکتروکاردیوگرام (electrocardiography; ECG) به همراه کاردیوتوکوگرافی (cardiotocography; CTG) در طول فرآیند زایمان، در مواقعی که به پایش مستمر نیاز است، تا حد متوسطی امکان کمک به مادران و نوزادان را فراهم میکند.
انقباضهای رحمی قوی در طول فرآیند زایمان جریان خون مادر را به سمت جفت کاهش میدهد. همچنین بند ناف ممکن است در طول فرآیند زایمان فشرده شود، به ویژه اگر غشاها دچار پارگی شوند. معمولا نوزاد از ذخیره کافی برای مقاومت در برابر این تاثیر برخوردار است اما برخی نوزادان ممکن است دچار فشار و دیسترس شوند. در صورتی که پزشکان فکر میکنند نوزاد در طول فرآیند زایمان اکسیژن کافی دریافت نمیکند، پایش قلب الکترونیک ممکن است پیشنهاد شود. دو روش متفاوت ممکن است برای این کار استفاده شود. CTG تعداد ضربان قلب نوزاد را به همراه انقباضهای رحمی مادر اندازهگیری میکند. یک ECG فعالیت الکتریکی قلب و الگوی ضربانهای قلب را اندازهگیری میکند. این روش یک الکترود را که از گردنه رحم زن عبور داده شده و به سر نوزاد متصل میشود، در بر میگیرد. این مرور از هفت کارآزمایی تصادفیسازی و کنترل شده شامل مجموع 27,403 زن، به این نتیجه رسید که پایش نوزاد با استفاده از ECG به همراه CTG، نسبت به CTG به تنهایی، منجر به نیاز کمتر به نمونه برداشته شده از خون پوست سر نوزاد، و کمک مبتنی بر جراحی کمتری برای زایمان میشود. هیچ تفاوتی در تعداد زایمانهای انجام شده به شیوه سزارین وجود نداشت و به میزان محدودی پیشنهاد میدهد که نوزادان در وضعیت بهتری در بدو تولد قرار داشتند. شواهد از کیفیت بالایی برخوردار بودند.
مزایای متوسط نمونهبرداری کمتر از ناحیه پوست سر جنین در طول فرآیند زایمان (در موقعیتهایی که این پروسیجر به اجرا در میآید) و زایمانهای واژینال با کمک ابزار کمتر باید در مقابل مضرات نیاز به استفاده از یک الکترود پوست سر داخلی، بعد از پارگی غشاء، برای رکورد شکل موجهای ECG به حساب آیند. شواهد قوی کمی به دست آوردیم مبنی بر اینکه آنالیز شکل موج ST روی معیارهای پیامد اولیه در این مرور سیستماتیک تاثیر داشتند.
شواهد برای نشان دادن اینکه آنالیز فاصله PR هر نوع پیامدی را بهبود میدهد، به میزان کافی وجود نداشت؛ یک کارآزمایی بزرگتر در آینده ممکن است در صورت امکان تاثیرات سودمندی را به نمایش درآورد.
اطلاعات محدودی درباره مقدار پایش شکل موج ECG جنین در جنین نارس در طول فرآیند زایمان وجود دارد. اطلاعات درباره بهبود طولانی-مدت نوزادان حاضر در کارآزماییها ارزشمند خواهد بود.
هیپوکسمی (hypoxaemia) در طول مدت زایمان میتواند شکل امواج الکتروکاردیوگرام جنین (electrocardiogram; ECG) را دچار تغییر کند، به ویژه ارتباط فواصل PR با RP، و صعود یا نزول قطعه ST. بنابراین سیستمهای فنیای برای پایش ECG جنین در طول مدت زایمان به عنوان بخشی از پایش الکترونیکی ضربان قلب نوزاد با هدف بهبود پیامد جنینی و به حداقل رساندن مداخلات زایمانی غیر-ضروری توسعه پیدا کردهاند.
مقایسه تاثیرات آنالیز امواج ECG جنین در طول فرآیند زایمان با روشهای جایگزین برای پایش جنین.
پایگاه ثبت کارآزماییهای گروه بارداری و زایمان در کاکرین (Cochrane Pregnancy and Childbirth Group's Trials Register) (آخرین زمان جستوجو 23 سپتامبر 2015) و فهرست منابع مطالعات بازیابی شده جستوجو شدند.
کارآزماییهای تصادفیسازی شدهای که به مقایسه آنالیز امواج ECG جنین با روشهای جایگزین پایش جنین در طول فرآیند زایمان پرداخته بودند.
یک نویسنده مرور به صورت مستقل کارآزماییها را برای ورود و خطر سوگیری (bias) ارزیابی کرده، دادهها را استخراج و دقت آنها را بررسی کرد. نویسنده مرور ما، کیفیت شواهد را با استفاده از روش درجهبندی توصیه، ارزیابی، توسعه و ارزشیابی (GRADE) ارزیابی کرد.
هفت کارآزمایی (شامل 27,403 زن) وارد مرور شدند: شش کارآزمایی از آنالیز موج قطعه ST (شامل 26,446 زن) و یک کارآزمایی از آنالیز فاصله موج PR (شامل 957 زن). کارآزماییها به طور کلی در رابطه با اکثر حوزهها، دارای خطر پائین سوگیری بوده و کیفیت شواهد ارائه شده برای کارآزماییهای مربوط به آنالیز شکل موج ST از متوسط تا بالا ارزیابی شدند. استفاده از آنالیز کمکی شکل موج ST، در مقایسه با پایش الکترونیکی مستمر ضربان قلب جنین به تنهایی، هیچ تفاوت آشکاری در پیامدهای اولیه نشان نداد: تولد نوزاد از طریق زایمان سزارین (خطر نسبی (RR): 1.02؛ 95% فاصله اطمینان (CI): 0.96 تا 1.08؛ شش کارآزمایی؛ 26,446 زن؛ شواهد با کیفیت بالا)؛ تعداد نوزادان با اسیدوز متابولیک (metabolic acidosis) شدید در بدو تولد (pH شریانی بند ناف کمتر از 7.05 و کمبود باز بیشتر از 12 میلیمول/لیتر (mmol/L) (میانگین RR: 0.72؛ 95% CI؛ 0.43 تا 1.20؛ شش کارآزمایی؛ 25,682 نوزاد؛ شواهد با کیفیت متوسط)، یا نوزادان با آنسفالوپاتی نوزادی (neonatal encephalopathy) (RR: 0.61؛ 95% CI؛ 0.30 تا 1.22؛ شش کارآزمایی؛ 26,410 نوزاد؛ شواهد با کیفیت بالا). با وجود این، به طور میانگین نمونههای برداشته شده کمتری در طول فرآیند زایمان از ناحیه پوست سر نوزادان وجود داشتند (میانگین RR: 0.61؛ 95% CI؛ 0.41 تا 0.91؛ چهار کارآزمایی؛ 9671 نوزاد؛ شواهد با کیفیت بالا)، اگرچه یافتهها ناهمگون بودند و هیچ دادهای از بزرگترین کارآزمایی وجود نداشت (از ایالات متحده آمریکا). تعداد کمتری زایمان واژینال به صورت محدود وجود داشت (RR: 0.92؛ 95% CI؛ 0.99 تا 0.86؛ شش کارآزمایی؛ 26,446 زن)؛ اما هیچ تفاوت آشکاری از نظر تعداد نوزادان با نمره آپگار پنج دقیقهای پائین یا نوزادان نیازمند به لولهگذاری در نوزادان (intubation)، یا نوزادان نیازمند پذیرش در واحد خدمات ویژه وجود نداشت (RR: 0.96؛ 95% CI؛ 0.89 تا 1.04؛ شش کارآزمایی؛ 26,410 نوزاد؛ شواهد با کیفیت بالا). شواهد کمی وجود داشت مبنی بر اینکه پایش از طریق آنالیز فاصله PR هر مزیتی را از هر نوع انتقال میدهد.
این متن توسط مرکز کاکرین ایران به فارسی ترجمه شده است.